loading...

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

بازدید : 2
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 5:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

شهر زیتونی

شب چرا میکشد مرا

تو نشسته‌‌‌ای کجای ماجرا

من چنان گریه میکنم

که خدا بغل کند مگر مرا

پ.ن 1:

شب را به « احضار ارواحالگوریتمی» بپردازیم!

پ.ن 2:
یک مسلسل با تیر بینهایت بهم بدین یه روزه کشور رو درست میکنم

پ.ن 3:

چهار تا چیز دانش بنیان زدم که اصلا در حد احضار ارواحهست؛ یکی‌ش فعلا رونمایی نمیشه؛ اون یکی هنوز با داده واقعی تست نشده؛ اون دو تای دیگه هم بدک نیست؛ حالا هر کدوم کامل ریلیز شد، خبر میدم

بازدید : 2
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 5:06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

شهر زیتونی

شب چرا میکشد مرا

تو نشسته‌‌‌ای کجای ماجرا

من چنان گریه میکنم

که خدا بغل کند مگر مرا

پ.ن 1:

شب را به «احضار ارواح الگوریتمی» بپردازیم!

پ.ن 2:
یک مسلسل با تیر بینهایت بهم بدین یه روزه کشور رو درست میکنم

پ.ن 3:

چهار تا چیز دانش بنیان زدم که اصلا در حد احضار ارواح هست؛ یکی‌ش فعلا رونمایی نمیشه؛ اون یکی هنوز با داده واقعی تست نشده؛ اون دو تای دیگه هم بدک نیست؛ حالا هر کدوم کامل ریلیز شد، خبر میدم

بازدید : 6
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 9:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

چند روز پیش یک پیامی‌داشتم مبنی بر اینکه یک نشست نخبگانی قرار هست با شهردار تهران برگزار بشه و اگر میخواهید شرکت کنید، نام نویسی کنید؛ باورتون میشه یا نه، صرفا حضورم برای گرفتن عکس برای پروفایلم توسط سرویس‌های خبری بود و این وسط گفتم که این رو شرکت میکنم و پول این شرکت در جلسه رو هم از مجموعه‌هایی که باهاشون در ارتباط هستم، میگیرم؛ به احمد و یکی دیگه پیام دادم حاجی من دارم میرم اگر می‌خواهید چیزی رو ارائه بدم و براتون پروژه کنم، زودتر بهم خبر بدید!

بعد از این مسائل و داستان‌ها، اومدم با یکی شون تفاهم کردم که موضوع رو بده و من فاکتور حضور در جلسه رو از اون بنده خدا بگیرم :)

شنبه‌‌‌ای پیام اومد که:

دعوتنامه اختصاصی

فرهیخته گرامی

ثبت نام شما برای حضور در نشست گفتگوی نخبگان با شهردار تهران تائید گردید.


و یک سری توضیحات هم در ادامه داشت؛ رفتم و نشستم و به صحبت‌های دکتر زاکانی گوش دادیم و بعدش هم به صورت کاملا انتخاب شده توسط یکی از بچه‌ها، 10 نفر موضوعاتشون رو ارائه دادند و 3 نفر هم رندوم انتخاب شد و صحبت‌ها رو انجام دادند و در نهایت بقیه صحبت‌ها رو تو کاغذ نوشتند و به زاکانی تحویل دادیم؛ عکس‌هامون رو هم گرفتیم

از اول جلسه یکی در میون افراد نخبه مملکت، ایده میداند «کوفت» + «هوش مصنوعی»

حالا من این وسط که هم مدل زبانی و هم تصویر و هم ده‌ها مورد از این مدل‌های هوش رو به صورت عمومی‌و اختصاصی فاین تیون کردم و یا ساختم و یا با سازمان‌هایی که باهاشون قرارداد داشتیم، پرزنت کردم، این وسط علامت تعجب بالا سرم ظاهر شد که این چرت و پرت‌ها نه هوش هست و نه هوشمندانه طراحی شدند یه طوری یعنی هوش مصنوعی جای الکترونیک رو گرفته؛ هر جا قبلا می‌گفتند راه حل الکترونیکی داره، الان می‌گند با هوش مصنوعی حلش می‌کنیم

پ.ن 1:

غرض از حضور که عکس بود، انجام شد و تصاویر در سطح نت موجود است؛ دلیلی نمیبینم عکس‌ها رو اینجا بذارم!

پ.ن 2:

چرا از صحبت‌های زاکانی انتقادی نکردم؟

چون که اولا بهمون شام داد و ثانیا یک پک هدیه شامل دو قلم کالا بهمون داد که خب اقلام ارزشمندی بود و حق سکوت خودم رو دریافت کردم :)

آیا هر کی به من از این پک هدیه‌ها بده، به عنوان حق سکوت محسوبش میکنم و ازش انتقاد نمیکنم؟ باید بگم خیر

نان را اگر به قیمت دین و شرف دهند

خون جگر که هست... بگو نان نخواستیم

پ.ن 3:

یک متنی قرار هست بنویسم و منتشر کنم که به سبب نوشتن یکی از پروپوزال‌های طراحی و تحلیل سیستمی‌برام پیش اومده که حدودا در مورد این هست که چه طراحی‌ای، طراجی اسلامی‌با چاشنی امداد الهی خواهد بود؛ یه جورایی میخوام توضیح بدم که طراحی یک انسان متأله هست که یک طرح درست از نظر چارچوب خدامحورانه رو میسازه یا نیاز هست یک بخشی رو به عنوان قراردادن پازل خدا در طرح، قرار بدیم؛ نتیجه گیری فعلا نداره ولی هر دو بخش رو تا حدودی با آیات و روایات، باز کردم؛ احتمالا بدرد خیلی‌ها خواهد خورد؛ شاید در سایت شرکت منتشر کنم و اگر در اونجا منتشر کردم، خبرش رو اینجا خواهم گذاشت

پ.ن 4:

خیلی‌ها تابستون رو از حافظه‌شون پاک کردند، برای همین از سوز زمستون شاکی هستند؛ برای ماهایی که زجر تابستون رو توی قلبمون نگه داشتیم، هر چی سردتر و تاریک‌تر، بهتر

(من فقط از فصل‌ها، حرف نزدم)

بازدید : 6
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 9:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 6
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 9:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

وقت‌هایی که با قهوه روزه مستحبی‌م رو باز می‌کنم حس خیانت به ایرانی اسلامی‌بودن خودم دارم

این حس رو چند شب پیش که تو ماشین حامد زمانی پلی کرده بودم و داشتم رانندگی می‌کردم هم دارم

پ.ن 1:

البته قهوه اصلش مال خودمونه. ایران صفوی و عثمانی.

منتها چای اصلش مال انگلیس جهان خواره

پ.ن 2:

روی قبرم بنویسید:

فکان الدنیا لم تکن و کان الاخره لم تزل

آرامگاه کسی که بر حسین(ع) می‌گریست

بازدید : 1044
جمعه 8 خرداد 1399 زمان : 13:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

سختی درسرا نمی‌فهمم...

هجر تو کلافه ام کرده ...

درد یعنی که زندگی من را ...

از تو دور و مچاله ام کرده....

پ.ن:

از اون حس‌ها که دوست داری با یه نفر حرف بزنی ولی خب کسی بهت پیام نمیده و تو هم هیچ دلیل خاصی نداری که به بقیه پیام بدی، و البته حس درس خوندن و کار روی پروژه هم نداری ولی با مقاومت ادامه می‌دی.

دیشب فیلمِ In time 2011 رو دیدم و حس می‌کنم اگه زندگی‌مون بندِ دقیقه‌ها بود و یک ساعتی روی دستمون بود تا همیشه این گذر زمان رو می‌دیدیم و بابتِ گرفتِ تایمِ کم مجبور بودیم تلاش زیادی کنیم و هزینه‌هامون به جای پول، زمان بود، خیلی از کارها رو انجام نمیدادیم و به دنبالِ خیلی از کارهای دیگه می‌رفتیم، من اگه نویسنده‌ی این فیلم بودم، به شدت روی مباحثِ فلسفی‌ش مانور میدادم و به نظرم نویسنده این موضوع رو حیف و میل کرده.

کلیتِ فیلم اینه که تو یه دورانی افراد فقط تا سنِ 25سالگی عمر میکنند و از اون به بعد باید برای هر زمانی که زنده هستند، یا کار کنند یا به نحوی این هزینه‌ی زنده موندن رو بدند، از اون طرف هم همه‌ی هزینه‌ها بر اساسِ زمان هست مثلا شما برای گرفتنِ یک فنجون قهوه باید 4دقیقه از زمانِ عمرتون رو بدید یا مثلا برای خریدِ ماشین باید چندماه از عمرِ باقی مونده‌تون رو صرف کنید و اینکه می‌تونید از بقیه زمان بگیرید و به بقیه زمان بدید و اگه زمان‌تون تموم شد، هز حالتی که هستید، می‌میرید و...

چنتا از دیالوگ‌هایی که از IMDB دیدم و جالب بود:

Philippe Weis: You'd steal from your own father.

Sylvia Weis: Is it stealing if it's already stolen?

///

Sylvia Weis: Do I really want to spend my life trying not to die by mistake?

///

Sylvia Weis: Give me your time! I need time!

Will Salas: Now you feel like sharing, huh?

بازدید : 1067
سه شنبه 5 خرداد 1399 زمان : 7:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

خب دیگه، من شما رو تنها میذارم که به کارهای بدتون فکر کنید که واقعا چرا عاشق نمی‌شوید؟؟؟!

شاعر می‌فرماد که:

ای تولبت لُعبَتِ سفره‌ی افطارِ من

بوسه فراوان بده، باز کنم روزه را

یا داریم که میگند:

افطار با برنج کار گرسنه‌هاست

عاشق به بوسه روزه‌ی خود باز می‌کند

پ.ن:

از اونجایی که تصمیم گرفتم تا سالِ بعد شبِ قدر حداقل دو تا استارت آپ (یا خودم یا با کمک کردن به بقیه برای اجرای کارشون)، RUN کنم، طرح کلی یا ایده‌ای برای راه اندازی کسب و کار خودتون یا اونی که موردِ تاییدِ خودتون هست، اگه دارید و برای نوشتن بومِ کسب و کاریا طرح استراتژیککمک میخواید/میخواد به صورت کلی برام بفرستید تا کمک‌تون/شون کنم.

البته یه شرط داره اینکه در صورتی که این کسب و کار تون/شون به رونق رسید، باید یه تعداد دلخواه غذا برای روز عید غدیر نذر کنه و به بقیه بدید/بده

پ.ن:

منظور شهید بهشتیتو این سخنرانی یه چیز دیگه بود که میتونید با این لینک، اصل فیلم رو ببینید.

پ.ن:

اردیبهشتم
که اردی جهنم شد
لااقل این خرداد بیا
نگذار قلبم
از دوری تیر بکشد

نگذار این حسرت
به تیر بکشد…

بازدید : 550
جمعه 1 خرداد 1399 زمان : 2:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

رمانِ چشم‌هایش رو امروز تموم کردم و فقط می‌تونم بگم افسوس و آه بر این روزگاری که فرنگیس داشت.

چقدر سرگذشتِ فرنگیس با استاد ماکان شبیه سرگذشتِ بعضی از اونایی که من می‌شناسم هست(البته با حذفِ اون بخش‌های کنارِ رودخونه و حرف زدن‌هاشون) و صد البته به طورِ ویژه برخی از لحظه‌های که به خودم هم گذشت اینطوری بود.

هعیییی روزگار

پ.ن:

در وصفِ فرنگیس از زبونِ استاد ماکان می‌تونم بگم:

...

با دشمن خود یاری و با یار چو دشمن

ای آنکه تَوَلّا و تبرّات سه نقطه…

آخر به زری یا ضرری یا که به زوری

می‌گیرم از آن گوشه‌ی لبهات سه نقطه…

چشم من و گیسوی تو ، نه ، چادر تو ،خوب
(فرنگیس چادر نمی‌پوشید!)

دست من و بازوی تو ، نه ، پات سه نقطه...

...

هادی جمالی

یا مثلا

سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی

شب و روزم شده چشمان سیاهی که تویی...

پانته آ صفایی

یا حتی

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام

گاهی از من بگذر حسرت عابر سخت است

چشم‌هایت، دل من، کار خدا یا قسمت ?!

و در این حادثه تشخیص مقصر سخت است

علی صفری

و یا

همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدند

وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود

هر کسی روی تو را دید از این کوچه نرفت

نگرانم، نکند کوچه خیابان بشود

علی صفری

پ.ن:

معاون آموزشیِ دانشگاه امروز بعد از این همه مدت که مقاله خوندم و روی تزم کار می‌کردم، گفت که موضوعِ تزی که داری کار می‌کنی ربطی به گرایشت نداره و بدردِ یه دانشجویِ مهندسیِ صنایع-صنایع می‌خوره نه یه دانشجویِ مهندسی صنایع-سیستم‌های اطلاعاتی که تو پژوهشگاه فضای مجازی درس می‌خونه

بهش گفتم من خودم رو یه دانشجوی مهندسی صنایع-صنایع می‌دونم! البته سعی می‌کنم یه جوری ربطش بدم

این مکالمه‌ی امروز خیلی شبیه به اون تیکه از کتاب شد که میگه:

دختر، اینطور به من نگاه نکن! این چشم‌های تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد.»

گفتم: «این خبط شما آرزوی من است!»

پ.ن:

از تیکه‌های دیگه‌ای که دوست داشتم:

+هر لذتی وقتی دوام پیدا کرد، زجر و مصیبت است.

+با دیپلم، با پول، با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمی‌شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند.

+معلوم نیست کی به شهرداری گفته بود که خیابان‌های فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره به دست گرفته و درخت‌های کهن را می‌انداختند.

+بدبخت مملکتی که من استاد آن هستم. در شهر کوران یک چشمی‌شاه است.

+اینها فقط در اوج فرمانروایی می‌توانند بزرگ جلوه کنند. وقتی ضربتی خوردند، ذلیل و بیچاره می‌شوند.

+او روح مرا می‌خواست و می‌ترسید که نصیبش نشود، او معشوقه نمی‌خواست او همرزم می‌خواست، در مبارزه‌ای که در پیش داشت می‌خواست از وجود من کمک بطلبد. او کسی را می‌خواست که به پای او گذشت داشته باشد و همراهش بیاید و از هیچ بلایی نهراسد.

برچسب ها چشمهایش کتاب,
بازدید : 556
سه شنبه 29 ارديبهشت 1399 زمان : 21:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

معتاد بوسه‌های توام گرچه سال‌هاست

تنها میان خواب لبت را چشیده ام

فرشته خدابنده

پ.ن:

بعد از ظهر

مامان بابا

خواب

پارک

کتاب رمان

کتاب علمی

تمنا

پ.ن:

ما همچنان دوره می‌کنیم

شب را

روز را

هنوز را

...

شاملو

بازدید : 948
سه شنبه 29 ارديبهشت 1399 زمان : 21:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهر زیتونی

شهر زیتونی


إِنّا رادّوهُ إِلَیک...

ما او را به تو بازمی‌گردانیم...


فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ

پ.ن:

شهر زیتونی

برچسب ها

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 243
  • بازدید سال : 1048
  • بازدید کلی : 80338
  • کدهای اختصاصی