معتاد بوسههای توام گرچه سالهاست
تنها میان خواب لبت را چشیده ام
فرشته خدابنده
پ.ن:
بعد از ظهر
مامان بابا
خواب
پارک
کتاب رمان
کتاب علمی
تمنا
پ.ن:
ما همچنان دوره میکنیم
شب را
روز را
هنوز را
...
شاملو
معتاد بوسههای توام گرچه سالهاست
تنها میان خواب لبت را چشیده ام
فرشته خدابنده
پ.ن:
بعد از ظهر
مامان بابا
خواب
پارک
کتاب رمان
کتاب علمی
تمنا
پ.ن:
ما همچنان دوره میکنیم
شب را
روز را
هنوز را
...
شاملو
إِنّا رادّوهُ إِلَیک...
ما او را به تو بازمیگردانیم...
فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ
پ.ن:
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست...
ای آرزوی هر شب احیای ما بیا
پ.ن:
قسمت نشود روی مزارم بگذارند
سنگی که گل لاله بر آن نقش نبسته...
علی رضا قزوه
قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ وَ فَرَّ فِرَارَ الْعَبِیدِ فَمَا أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى أَسْکَتَهُ وَ لَا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّى بَکَّتَهُ وَ لَوْ أَقَامَ لَأَخَذْنَا مَیْسُورَهُ وَ انْتَظَرْنَا بِمَالِهِ وُفُورَهُ .
خدا مصقله را خیر ندهاد! کارى کرد چون کار آزادگان، و گریختنى چون گریختن بندگان، هنوزآفرین گویش را به سخن نیاورده، خاموش ساخت، و ستاینده اش را تصدیق نکرده به سرزنش وا داشت. اگر مانده بود آنچه در توان داشت مى گرفتیم، و مانده را تا گشایشى در مال براى او پدید آید انتظار مى بردیم.
متنی که در ادامه میخونید خلاصهای از سخنرانی حاج آقای کاشانی تو برنامهی سمت خدا هست:(متن، فیلم و صوت کامل این برنامه رو از اینجا میتونید دانلود کنید آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث)
مَصقله بن هُبیره از یک خانوادهای است که همه دوستدار امیرالمؤمنین هستند. همه خادم هستند، ایشان خدمت میکرد و خیلی سابقه خوبی دارد. امیرالمؤمنین سال سی و هشتم مَصقله را میفرستند حاکم منطقهای میشوند که شیراز و کازرون امروز جزء آن است.
امیرالمؤمنین یک نامه نوشت در نهجالبلاغه نامه ۴۳ است و در منابع متعدد دیگر هم آمده است. حضرت فرمود: خبرهایی به من رسیده که تو چون بزرگ زاده بودی و اهل بخشش بودی، خیلی دوست داشتی تو را کریم بشناسند، کرامت خوب است ولی اینکه من دربند این باشم که در مورد من چه میگویند؟ اگر من اینطور شوم در بند کرامت اسیر میشوم. خوب است آدم در کرامت هم آزاده باشد. امیرالمؤمنین به او فرمانداری داد و او هم اختلاس میکرد و به رفقایش میبخشید. خیلی هم پولی نداشت، حضرت به او نامه ۴۳ نهجالبلاغه را نوشت که به من خبر رسیده از بیت المال به بستگانت پول میدهی. سریع حساب کتابها را بفرست!
نامه نوشت این حرفها چیه در مورد من؟ مرا عزل کنید راحتتر است. ما آمدیم خدمت کنیم.
کنیه او ابوالفضل بود، حضرت فرمودند: من دوست دارم ابوالفضل راست بگوید و من قبول میکنیم. ولی این حس درون او بود. تعجب کرد که در دوره قبل از امیرالمؤمنین از بیت المال برمیداشتند چیزی نمیشد.
یک جریاناتی اتفاق افتاد و امام نیروهایش را برای کنترل اوضاع فرستادند، نیروها امام علی ع با آن گروه جنگ کردند و فرمانده آنها را کشتند، مسلمانهایشان را بیعت گرفتند و توبه کردند و آزاد کردند. در اسلام مسلمان را نمیشود اسیر گرفت. فرمانده اسیرها را حرکت دادند و به منطقه مَصقله رسیدند، مصقله هم دو تا سلام علیکم بگویی، دوست دارد کرامتش را نشان بدهد. مصقله از نیروها پذیرایی کرد. زن و بچهها شروع کردند به گریه کردند،ای کسی که پناه دهنده گنهکاران هستی، ما را از دست این نجات بده. تا این را دید گفت: من میخرم. معقل از خدایش بود، دوست نداشتند کسی را برده بگیرند. یکی از روشهای مجازات این بود که اسیر را با پول آزاد میکردند. معقل گفت: باشد یک میلیون درهم میدهم. به پانصد هزار درهم راضی شدند. معضل گفت: باشد اینها دست تو، تو کارگزار حضرت هستی، سریع پولها را برای حضرت بفرست. برگشت و به حضرت نامه زد و گفت: من اینها را به مصقله سپردم و قرار است پانصد هزار درهم به بیت المال بدهد. حضرت تشکر کرد.
آمد و یک مقدار طول کشید. مصقله دید نمیتواند دست به بیت المال بزند، پانصد هزار درهم یعنی حقوق سالانه هزار نفر آن زمان، دید چیزی ندارد و طول کشید. وقتی طول کشید حضرت نامه نوشت. اینجا طلب مالی بیت المال است. حضرت نامه نوشت: ««أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْخِیَانَهِ خِیَانَهَ الْأُمَّهِ» از بزرگترین خیانتها، خیانت به امت است. «وَ أَعْظَمُ الْغِشِّ عَلَى أَهْلِ الْمِصْرِ غِشُّ الْإِمَامِ» بالاترین فریبکاری، فریبکاری به حاکم جامعه اسلامیاست. این برای همه است، تو مال مسلمین دستت بود، خودم بلد بودم این را آزاد کنم. تو ضرر به بیت المال زدی. یک نفر را کنارت میفرستم تو را ترک نکند. یا پول را بده یا تو را برگردانم. یک نفر آمد و گفت: پول را بده. گفت: ندارم. گفت: نداری بیا برویم! برگشتند و نزد ابن عباس آمدند و دید ابن عباس هم کاری نمیتواند بکند. به کوفه آمدند و یک چند روزی امیرالمؤمنین به او چیزی نفرمود. او نزد بعضی رفقایش رفت و گفت: پول دارید؟ گفتند: از قوم و خویشت بگیر. گفت: ضایع است! از روی این غرور خودش که یک وقت به او چیزی نگویند شبانه فرار کرد و نزد معاویه رفت.
وقتی نزد معاویه رفت، حضرت فرمود: مثل آقاها عمل کرد و اسیر آزاد کرد و مثل برده فراری فرار کرد! حضرت فرمود: اگر میآمد به من میگفت: ندارم، من آنقدری که داشت میگرفتم و باقیاش را میبخشیدم و صبر میکردم هر وقت داشت از او میگرفتم. ایشان رفت نزد معاویه، وقتی نزد معاویه رفتی باید پروندهات کثیف شود. قومش آمدند خدمت حضرت و گفتند: ما طرفدار شما هستیم و از شما خجالت میکشیم. از اینکه برادر ما چنین کاری کرده است. اجازه میدهید نامهای به او بنویسیم که برگردد و بگوییم: هر وقت توانستی بده و حضرت از تو میگذرد؟ حضرت فرمود: بنویسید. نامه نوشتند و گفت: دیگر کار گذشت و معاویه به من رسیده و من ضایع شدم. اگر برگردم هم باید از حضرت عذرخواهی کنم هم جلوی معاویه دیگر نمیتوانم برگردم. من نمیآیم! اگر در صفین معاویه پیروز شد به کوفه میآیم و اگر علی پیروز شد، من به روم میروم. وقتی نیامد و خبر به حضرت رسید که او این طرف و آن طرف شروع به فتنه کرده است. به برادرش نامه نوشت که تو هم بیا، معاویه یک استان را به تو میدهد. این مسیحی که از طرف بنی ناجیه آمده بود پیغام را به برادر مصقله برساند، یاران امیرالمؤمنین گرفتند و در درگیری دست او قطع شد و مرد. برادرش نامه نوشت آبروی ما را بردی! خبر خیانت مصقله پیچید، امیرالمؤمنین خانه او را در کوفه خراب کرد. یعنی رفتی میشد برگردی و ما میپذیرفتیم. حالا که شروع کردی به فتنهگری و یارکشی و رشوه دادن از طرف معاویه، خانهات را خراب کردیم که جایی در این شهر نداری!
این آدم از کارگزاران معاویه شد و متأسفانه دام پهن شد. در بعضی جاها وقتی قرار بود در صفین فتنهگری کنند و بین گروههای مختلف فتنه بیاندازند، به مصقله گفتند: تو شعری بگو که فامیل تو نقل کنند تا بین سپاه حضرت دعوا شود. نقش او متأسفانه در صفین شمشیر زدن علیه حضرت نبود و تفرقه بود.
شخصیتی در زمان متوکل هست که مجلس گرم کن جلسات متوکل بوده در مسخره کردن امیرالمؤمنین(ع)، ریشه این پستی در کجاست؟ نامش علی بن جهم است. آخر سر هم متوکل او را به زندان میاندازد. در منابع دیدم یک نفر آمد گفت:ای علی بن جهم میدانم چر اینقدر کینه نسبت به امیرالمؤمنین داری. تو جزء کسانی هستی که اجدادت مسیحی بودند و مرتد شدند. چون مصقله با امیرالمؤمنین درافتاد بغضش در سینه تو هست. مصقله شاید فکر نمیکند که مخالفت آن روزش دویست سال بعد سینه به سینه بیاید، مخالفت آن روزش با امیرالمؤمنین یک بغضی شود و بماند. انشاءالله خداوند اعمال ما را باقیات الصالحات قرار بدهد.
پ.ن:
خدا عاقبتمون رو بخیر کنه
در مورد پست قبل و آرزوهای محقق نشده باید بگم که طبق این لیست مکتوبی که من دارم، آخرین باری که از خدا، اون فردِ موردِ نظرِ مذکور رو خواستم، مربوط به آش نذری عاشورای 96 بود و بعدِ اون تو لیست دعاهای مکتوبِ من تو این روزهای خاص، اسمیاز اون برده نشده.
مثلا یکی از دعاهایی که پارسال نوشتم که تا امسال اجابت بشه این بود که از نظر مبلغ و هزینه کردن با پول پروژهی تابستونم خونوادگی بریم مشهد، که شما حساب کنید با اون پول تا حدود اواسط فروردین امسال تلویزیون و یخچال و پرینتر و دوتا گوشی(یکی واسه خودم و یکی واسه مامان) خریدم ولی با وجود ثبتنام هتل و خرید بلیط، نشد بریم مشهد و همچنان من چقدر دلم مشهد میخواد
یا مثلا در مورد المپیاد نقل به مضمون دعا کرده بودم که اگه قرار نیست به جاهای خوبش برسم، کلا یه کاری کنه واردِ این جریان نشم که در جریانید که من مرحله اول و دومِ المپیاد دانشجویی رو قبول شدم و حتی اسمم تو لیست 15تای اول بود ولی رتبهم رو 17 ثبت کردند و با وجود همهی پیگیریها تو دیوان عدالت، آخرش هم هیچ تغییری اتفاق نیافتاد و من به این دانشگاه شهیدبهشتی تبعید شدم
یا مثلا یکی دیگهش این بود تا قبل 1400 اون پروژهی «لجستیک اربعین» رو حداقل مبانیش رو مکتوب کنم ولی شاید باورتون نشه که من تقریبا مشابه این پروژه رو تو سه جا ارائه دادم و اصلا شرطِ من برای اینکه این پروژهیِ مشابه رو با اون تیم انجام بدیم این بود که من سراغِ «لجستیک اربعین» برم ولی تا الان حتی یه خط هم در موردِ این پروژهیِ خاص متنی ننوشتم.
در هر صورت خدایا واقعا شکرت به خاطر همه چیزهایی که دعا نکردیم و دادی بهمون
و خدایا واقعا شکرت به خاطر همه چیزهایی که دعا کردیم و ندادی بهمون
چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۲۲ ق.ظ
نومید و مفلسیم نداریم هیچ کس
لطفی کنای کریم بفریاد ما برس
پ.ن:
داشتم دعاها و خواستههایی که تو شب قدر دارم رو تو دفترچهی مخصوصم یادداشت میکردم، چشمم خورد به یکی از یادداشتها که تهش این جوری بود:
27/5/98 چند ده متری ضریح امام رضا ع
امضا
اصلا دلم گرفت، امام زمان اگه میشه دعا کن که خدا عاقبتمون رو بخیر کنه
دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم...
پ.ن:
البته یه چیز دیگه هم تو اون دفترچه به چشمم خورد که با فرض اینکه اگه هر اتفاقی که تو این یک سال قمری (از 19رمضان پارسال تا 19 رمضان امسال) افتاد بر مصلحتم بود، هیچ کدوم از دعاهام (تاکید میکنم هیچ کدوم از آرزوها و دعاهام) ظاهرا بر مصلحت نبوده که اتفاق بیافته و این خودش یه آمار جالبی هست
۹۹/۰۲/۲۴
بازم معرفتِ تو
مرسی که دل تنگی
همین فکر کنم فقط تو میتونی دل تنگِ من باشی ❤
پ.ن:
تعجب نکنید، اثرات قرنطینه هست وگرنه موضعِ من نسبت به دانشگاه شهید بهشتی همونی بود که هست
تنفر با حفظ ظاهر!
پ.ن2:
میلاد امام حسن ع مبارک مون باشه
داشتم فکر میکردم در جوابِ این پیامک چیا میتونم بنویسم که متنهای زیر به ذهنم رسید (البته اصلی ترین متن همونی هست که تو پست قبل نوشتم ولی خب به خاطر حفظ عفت عمومیرمزی منتشر کردم!):
1.
من و تو هر دو به یک شهر و ز هم بی خبریم
هر دو دنبال دل گمشدهای در بدریم
ما که محتاج نفسهای همیم، آه چرا
از کنار تن یخ کرده هم میگذریم
ما دو کبکیم، هوا خواه هم اما افسوس
هر دو پر بسته چنگال قضا و قدریم
آسمان یا که قفس، آه چه فرقی دارد
سر پرواز نداریم که بی بال و پریم
حالا دیگر منو و تو فاصلهمان فرسنگهاست
گر چه دیوار به دیوار هم و در به دریم
همه ترس من از این بود که آید روزی
من و تو هر دو به یک شهر و ز هم بی خبریم
علی محمد محمدی
2.
خسته ام مثل همان دختر اصلاحطلب
که شده عاشق فرمانده گردان بسیج
حمیدرضا حسینی
(این شعر رو هر وقت استفاده میکنم ناخودآگاه یاد ازدواج دختر زیباکلام با پسر احمد توکلی میافتم!!!)
3.
تو نیستی (رفتهای)
و بحران نوشیدن چای بی تو در این دانشگاه (خانه)
مهمترین بحران خاورمیانه است
و این احمقها
هنوز سر نفت میجنگند...
(با اندکی تغییر از پوریا عالمیهست، اونایی که تو پرانتز نوشتم متن اصلی هست)
4.
بیا! دیگر به تاثیر مسڪنها امیدے نیست
میان ڪل داروها فقط چشمت اثر دارد...
5.
دلخوش نشستهام که شاید گذر کنی لعنت به شایدی که مهیّا نمیشود
شمس لنگرودی
6.
شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک؟
7.
در گلو میشِکند نالهام از رِقَت دل
قِصهها هست ولی طاقتِ ابرازم نیست
8.
به احمقانه ترین شکل ممکن دلتنگ کسی هستی که هیچ مسیری را برای با تو بودن قدم نزد!
کاش یه نفر بود منطقی و با استدلال انتخابهای درست رو نشونم میداد و تا آخر مسیر کمکم میکرد
خدایا نزدیک میلاد امام حسن ع جدای همهی چیزهای خوبی که امام زمان عج برامون دعا میکنند, راه تشخیص حق از باطل و تشخیص راه درست و اونی که بهمون راه رو نشون بده, زودتر اعطا کن
پ.ن:
مظهر جان پلنگم که به ماهی بندم
و به جز از ماه دل از عالم و آدم کندم
...
علیرضا آذر
هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم
چنین چرا بیزار ؟!
فاضل نظری
پ.ن:
عکس رو از اینستاگرام دانشگاه ماساریک کشور جمهوری چک گرفتم.
کپشن زده بودند «امتحانات در جریان است و فقط دانشجویان نیستند که در حال مطالعه میخوایند!، واقعا چرا این حرکت رو انجام میدید؟؟»
تعداد صفحات : 2